از خود نوشتن

۲ مطلب در آبان ۱۴۰۰ ثبت شده است

همین الان دوست داشتم آنی شرلی باشم در ماه های اول ورودش به گرین گیبلز.

دوست داشتم وارد دنیای هیجان انگیز تازه ای شده بودم و هر روز و هر لحظه در حال کشف اطرافم بودم و برای هر مسیر تازه، دشت جدید و هر تجربه نویی اسمی جدید و با شکوه میساختم.

دوست داشتم مثل آنی شرلی تازه دوست جدیدی به نام دیانا پیدا کرده باشم و عصر ها با هم مهمان بازی کنیم. من برایش چای بریزم و مربای توت فرنگی به او تعارف کنم.

دوست داشتم آنی شرلی باشم و به این فکر کنم که اگر اتاق زیباتری داشتم خواب های زیباتری هم میدیدم....

  • س.م.

باید خانه‌ای برای خودم می‌داشتم. فقط خودم. اصلا کسی از وجودش آگاه نمی‌بود. حتی خانه هم نبود، نبود. زیرپله ای، اتاقکی جایی هم باشد ولی فقط برای من باشد بسم است.

باید جایی می‌داشتم برای خدوم. برای وقت هایی که واقعا "غمگینم". برای وقت هایی که غم شده است سیب بزرگی که در گلویم گیر کرده و چشمانم را بی فروغ کرده. برای اینکه تنها باشم. تنهای واقعی. هیچ کسی نگرانم نباشد. هیچ کسی نپرسد چرا لبخندهای همیشگی ات روی لبت نیست؟ چرا مثل همیشه با حرف زدنت سر همه را به درد نمی آوری؟ باید برای خودم لش کنم روی تخت و حتی کسی برای وقت غذا هم صدایم نکند. باید تا دلم خواست بتوانم سیگار بکشم و آنقدر مست کنم که حالم به هم بخورد. 

باید جایی داشته باشم که با خیال آسوده غم را به آغوش بکشم....

  • س.م.